آشنايی با مفهوم درک متقابل
- یک نظر

سطح مقاله : مقدماتی —
شاخه : بازی خوانی
چند وقت پیش به همراه یکی از دوستانم به سمیناری رفته بودیم. در پایان موقعیتی دست داد و توانستیم با سخنران آن سمینار که فرد بسیار موفق و شناختهشدهای است بیرون در محل برگزاری درحالیکه مشغول صحبت با چند نفر از شرکتکنندهها بود، برخوردی از نزدیک داشته باشیم.
درحالی که آن مدرس مشغول ارائهی توضیحاتی در پاسخ به یکی از حضار بود، دوست من (باتوجه به اینکه آن سخنران درکنار ماشین گرانقیمت چندصد ملیون تومانیاش ایستاده بود) با اشاره به ماشین او شوخی نهچندان متناسب با آن موقعیت و شرایط کرد. آن سخنران هم شوخی دوست من را نادیده گرفت و بدون اینکه اعتنایی کند به صحبتهای خود ادامه داد. بعد از اینکه به داخل ماشین رفتیم دیدم که دوستم بسیار ناراحت است و درحال گله و شکایت از اینکه افراد موفق انسانهای مغروری هستند که به دیگران اعتنایی نمیکنند و کلی بد و بیراه دیگر از این دست. درحالی که اگر با یکی از دوستان دیگرمان همان شوخی را میکرد با واکنشی بدتر روبرو میشد، اما مطمئنم که از چنین واکنشی از جانب او نهتنها ناراحت نشده، بلکه آن را حمل بر این میکرد که در کلکل با او توانسته حالش را بگیرد.
نکتهای که در اینجا وجود دارد اینکه ناراحتی دوستم هیچ ربطی به واکنش آن سخنران نداشت، چراکه واکنش ارائه شده کاملا متناسب با آن شوخی بود. تنها عامل ناراحتی طرز فکر اشتباه خود او بود. او فکر میکرد چون آن سخنران فرد موفقی است و چون خود را از او درسطح پایینتری میدید، وظیفهی انسانی آن فرد موفق است که در هرصورتی با افراد ضعیفتر از خود رفتاری توام با توجه ارائه داده و بهاصلاح دستشان را بگیرد و درهر شرایطی با آنها ملاطفت به خرج دهد. درحالیکه نیاز انسانها ازجمله آن مدرس، در دریافت محبت و احترام هیچ تفاوتی بایکدیگر ندارد.
افراد عمدتاً سراغ کسی ميروند که فکر کنند درکشان ميکند ، و اين تصور را از درک به معنی تاييد ميبينند ، و هر که آنها را تاييد کند اين برداشت را در آنها بوجود ميآورد که چقدر مورد درک قرار گرفته اند.و دقيقاً با تاييد توسط شخص x فکر ميکنند که توسط شخص x درک ميشوند.
و با رد يا تکذيب شخصی ديگر ، آنرا فردی ميدانند که نميتواند وی را درک کند.
افراد عمدتاً سراغ کسی ميروند که فکر کنند درکشان ميکند ، و اين تصور را از درک به معنی تاييد ميبينند ، و هر که آنها را تاييد کند اين برداشت را در آنها بوجود ميآورد که چقدر مورد درک قرار گرفته اند.
آيا واقعاً تاييد به معنی درک يا تکذيب به معنی عدم درک ميباشد؟
پاسخ اين است که تاييد يا تکذيب هيچ کدام به تنهايی به معنای درک يا عدم درک نيست ، بلکه موضوع درک به جای تاييد يا تکذيب نيازمند تحليل است.
و دقت کنيد افراد با صرف تاييد، شما را به مسير تحميق کردن نکشانند.
به بيان حضرت علی که فرمودند :ستايش بيش از لياقت چاپلوسيست ، که اگر ما اين نکته را بدونيم اتفاقاً نسبت به تاييد افراد نيز حساسيت نشان ميدهيم و برسی ميکنيم که آيا اين موضوع از طرف آنها با تحليل صورت گرفته يا بدون تحليل و صرفاً هدف دار بوده است.
بنابرين اگر ميخواهيد وارد دنيای درک افراد شويد به جای تاييد يا تکذيب ، از ( اين درسته به اين دليل ، و آن غلط به آن دليل ) استفاده کنيد و “ برسی صحت دلايل” برای تاييد يا تکذيب فرد يا موضوع ، ما را به درک آن فرد يا موضوع ميرساند..
با توجه که فهميديم درک کردن نياز به “تحليل دلايل فرد يا موضوع” دارد و نه تاييد و تکذيب فرد يا موضوع ، حال چگونه ميتوانيم در شناخت افراد از اين هم فراتر برويم ؟
بنابرين شما را با مفهوم درک متقابل آشنا ميکنم

تفکر اشتباهی که بسیاری از افراد درمورد دیگران دارند این است که نياز های انسان های ديگر را متفاوت از خود دانسته و اینطور فکر میکنند که آن افراد نیازها و شرایطی مطلقاً متفاوت دارند. درحالی که اگر هم چنین باشد، این نوع تفکر باعث میشود تا نتوانیم رفتارهای مناسبی در روابطمان ارائه دهیم.
آنچه که توجه به آن بسیار حائذ اهمیت است اینکه نیازهای ارتباطی انسانها اعم از صمیمیت، دریافت احترام و محبت، احساس مهم بودن و غیره هیچ تفاوتی با هم ندارند. این درحالی است که اگر ما قائل به وجود چنین تفاوتی باشیم نخواهیم توانست ارتباطمان را با سایرین حفظ کنیم.
در هر ارتباطی یکی از عوامل اساسی در حفظ و بقای رابطه، “درک متقابل” طرفین از یکدیگر است. چراکه دلیل اینکه ما با دیگر انسانها وارد رابطه میشویم، چیزی جز این نیست که از سوی آنها درک شویم. حال فرض کنید قرار بر این باشد که این اصلیترین عامل وجود نداشته باشد، در این صورت دیگر هیچ دلیلی برای بودن و رابطه با آنها وجود نخواهد داشت
پس ما باید بدانیم که نیازهای ارتباطی دیگران هیچ تفاوتی با ما نداشته و اگر خواهان تجربهی روابطی صمیمانه و پایدار هستیم باید این عدم تفاوت را بپذیریم. یعنی باید قبل از اینکه هر توقع منطقی و غیرمنطقیای از آنها داشته باشیم خود را بهجایشان گذاشته و بررسی کنیم که آیا میتوانیم یا میپسندیم کاری را که از آنها انتظار داریم انجام دهیم؟ اگر نه پس آنها هم حق دارند طبق انتظار و توقع ما عمل نکنند. حتی باید از این هم فراتر رفته و اینطور فکر کنیم که حتی اگر خودمان هم بتوانیم کار مورد انتظارمان از آن افراد را انجام دهیم، با این حال آنها ممکن است بهخاطر طرز فکر متفاوتی که دارند دوست نداشته باشند آنگونه رفتار کنند، و این مسئله نباید برای ما ملاکی جهت ارزشیابیِ شخصیت آنها باشد. ضمنا مسئلهای که باید رعایت کنیم اینکه در چنین قیاسی دقیقا باید خودمان را با تمام شرایط فعلیمان بهجای آن افراد بگذاریم نه اینکه اینطور فکر کنیم که اگر من موقعیت او را داشتم چنین و چنان میکردم و منظور ما از درک متقابل دقیقا همین است
حتی باید از این هم فراتر رفته و اینطور فکر کنیم که حتی اگر خودمان هم بتوانیم کار مورد انتظارمان از آن افراد را انجام دهیم، با این حال آنها ممکن است بهخاطر طرز فکر متفاوتی که دارند دوست نداشته باشند آنگونه رفتار کنند، و این مسئله نباید برای ما ملاکی جهت ارزشیابیِ شخصیت آنها باشد.
برای رسيدن به درک متقابل افراد ، بايد با مفهوم درک افراد که به منزله تحليل رفتار آنهاست پی برد.
اما صرف درک افراد برای شناخت آنها کافی نيست ، و ما نياز داريم زاويه خودمان را نسبت به آن افراد تغيير دهيم و از زاويه آنها به مسائل بپردازيم پس منشا اصلی عدم درک متقابل، متفاوت دیدن دیگران از خودمان است.
برای ایجاد روابطی توام با درک متقابل در رابطه با افراد موفق باید اینطور فکر کنیم که این افراد هم دقیقا نیازها و شرایط ذهنی و روحی ما را دارند و آنچه باعث تفاوتشان شده این بوده که از امکانات یکسانی که داشتهاند (منظور امکانات یکسان شخصیتی است) درجهتی درستتر و بهتر استفاده کردهاند. این نوع تفکر نه تنها باعث روابط نزدیکتر ما با آنها میشود بلکه باعث خواهد شد تا بدانیم که اگر ما هم عملکرد درستی داشته باشیم میتوانیم به همان مرتبه از موفقیت برسیم
مسئلهی دیگری که لازم است در ارتباط با افراد موفق به آن توجه کنیم اینکه این افراد ازنظر ما موفقند، درحالی که ازنظر خودشان افرادی عادیاند. چراکه همواره الگوها و اهدافی دارند که به آن نرسیدهاند و درجهت رسیدن به آنها تلاش میکنند، به دلیل همین هدفمندیشان هم هست که موفقند. پس باید خود را از شرایط و افرادی که درجهت اهدافشان قرار ندارند دور نگه داشته تا بتوانند به نقطهی موردنظر خود برسند و ما هم باید این طرز عملکردشان را کاملا درک کنیم، چراکه خودمان هم در رابطه با کسانی که احساس میکنیم شخصیتمان را زیر سوال برده و بودن با آنها حس بدی به ما میدهد دقیقا همین کار را میکنیم.
با توجه به نسبی بودن موفقیت میتوان گفت که ما و شاید هرکس دیگری هم در مقایسه با افرادی، انسانی موفقیم که همانطور که درصورتی وارد ارتباط با دیگران میشویم که به خواستهها و شخصیتمان احترام بگذارند، خود نیز باید در رابطه با سایر افراد موفق همین مسائل را رعایت کنیم. ضمنا مسئلهی بسیارمهمی که باید به آن توجه کرد این است که رعایت اصول درک متقابل در روابط بیش از اینکه به سود دیگران باشد باعث ارتقاء و رشد رفتاری، شخصیتی و سطح ارتباطی خودمان میشود.
لطفا مقاله های جدید منتشر کنید.مثل همیشه عالیییی