پارادکس انتخاب (Paradox of the Choice)

سطح : مقدماتی —
شاخه : تصميم گيری و انتخاب

تناقض انتخاب يا پارادکس انتخاب ( paradox of the choice ) برای اولين بار در سال 2004 ، توسط دکتر بری شوارتس روانشناس آمريکايی مطرح شد.

بر طبق اين نظريه بالا رفتن کميت در بين انتخاب های هم کيفيت ، شما را در انتخاب مناسب دچار مشکل ميکند.

شايد برايتان سوال پيش بيايد که ما با رعايت استاندارد ها ، کيفيت گزينه های انتخابيمان را بالا برده ايم و آنها را هم سطح کرده ايم، پس عملاً از overchoice جلوگيری کرده ايم و ديگر مشکل عدم کيفيت و انتخاب نامناسب را نداريم. ما انتخاب های سالم بيشتری داريم که اين باعث آزادی بيشترمان و اين باعث بالارفتن رفاهمان ميشود. اما حقيقت ماجرا چيست ؟

موضوع پارادکس انتخاب را با مثالی پيگيری ميکنيم :

شما در يک فروشگاه در حال انتخاب يک گوشی موبايل استاندارد بين هزاران مارک گوشی موبايل هستيد، کدوم را انتخاب ميکنيد ؟ مسلماً اگر پلن خاصی نداشته باشيد هر کدوم را انتخاب کنيد مناسب است، چرا که استاندارد مد نظر شما که مثلاً آنتن دهی هست که همه آنرا دارا ميباشند.
در نهايت از فروشنده سوال ميپرسيد که کدوم بهتر است؟ فروشنده به شما ميگويد که گوشی موبايل A اين ويژگی های بهتر را دارد، موبايل B اين ويژگی های بهتر را دارد و C D E به همين ترتيب.در حقيقت برای شما دارا بودن همان استاندارد ملاک است که همه گوشی ها دارند ، پس در اين نقطه اين شماييد که از فروشنده ميپرسيد که به نظرت کدوم بهتر است ؟ و فروشنده دوباره خوبی های گوشی ها رو مرور ميکنه و شما باز از فروشنده ميپرسيد که اگر جای من بوديد کدوم رو انتخاب ميکريد و فروشنده يا ميگويد من جای شما نيستم ! و يا در نهايت با سليقه فروشنده شما انتخابتان را انجام ميدهيد !

بالا رفتن کميت در بين انتخاب های هم کيفيت ، شما را در انتخاب مناسب دچار مشکل ميکند.
بالارفتن تعداد گزينه ها در يک استاندارد ، قدرت انتخاب شما را پايينتر ميبرد

اين موضوع پنج پيامد منفی دارد :

👈اول اينکه در حقيقت اين آزادی انتخابی که به شما داده ميشود نهايتاً شما را به مسيری ميبرد که فروشنده برايتان انتخاب ميکند ! و اين آزادی انتخاب شما را دچار پارادکسی ميکند که نهايتاً عمل انتخاب توسط شما انجام نميشود.و اگر هم توسط شما انجام شود دائماً ذهن شما را درگير خود ميکند که نکند آن يکی انتخاب بهتر بوده است و اين يک پشيمانی و فشار انتخاب را برای شما به همراه دارد.


👈دوم اينکه مقايسه خوبی های گوشی A و B و C … مارا دچار يک نارضايتی نسبی ميکند، چرا که درست است همگی استاندارد مد نظر ما را دارا بوده اند، اما در جزئيات تفاوت ها و جذابيت های متفاوتی با يکديگر دارند که ما نميتوانيم همه آن جذابيت ها را با هم داشته باشيم.
در علم اقتصاد اين موضوع را تحت عنوان ” هزينه فرصت ها ” برسی ميکنند.زمانی که ما فرصت های يکسانی داشته باشيم ، مقايسه اين فرصت ها وارد جزئيات ميشود که خوبی و بدی آنها در اين مقايسه معنی پيدا ميکند.سوال؟ کدام گوشی به واقع خوبتر است؟!

👈سوم اينکه توقع ما در ملاک خوبی يا بدی تغيير ميکند و بالا ميرود . ديگر اون استاندارد سابق کفاف سطح توقع ما را نميدهد ! ديگر برای افراد گوشی موبايلی که خوب آنتن بدهد اولويت نيست، شايد سال 80 اين موضوع خيلی مهم بود، الان سال 98 هستيم و اين استاندارد ديگر ملاک نيست، چرا که همه گوشی ها آنتن دهی بالايی دارند.

اين بالارفتن سطح توقع ، بالابردن حساسيت ما را در پيش دارد و اين بالارفتن حساسيت در انتخاب ، انرژی بيشتری از ما ميگيرد و باعث مشغوليت فکری بسيار بيشتری ميشود.

👈چهارم اينکه در راستای بالارفتن توقعمان ، جذابيت آپشن ها هم برای ما ارزشش را از دست ميدهد ، در دنيای رنگارنگ تکنولوژی امروز کمتر چيزی ميتواند مارا غافل گير کند و به ما هيجان بدهد ، شايد آنروز ها که گوشی های سری N نوکيا به بازار اومد همه ما شوق ديدن يا خريدن آن را داشتيم ، اما امروزه آن جذابيت ها رنگ خود را از دست داده است

اين غافل گيری در نوع خودش برايمان دلنشين بود که اکنون وجود ندارد ، شايد همه چيز بهتر بود آن موقع که همه چيز بد تر بود !!!

👈پنجم اينکه حس نا اميدی و شکستی است که در انتخاب های مهمتر بعد از انتخاب به ما دست ميدهد، مثل انتخاب رشته تحصيلی يا شغل يا همسر ، زمانی که استاندارد های ما با گذر زمان بالاتر بره ممکن است انتخاب های قبليمان شکست تلقی شود و اين سرزنش بسياری را برای ما به همراه دارد ، به جرات ميتوان گفت که يکی از مهترين دلايل نارضايتی ها همين تغيير استاندارد ها ميباشد.

دیدگاهتان را بنویسید